Thursday, December 14, 2006

In his memory...


شامگاهان که رؤيت ِ دريا
،نقش در نقش مي‌نهفت کبود
داستاني نه تازه کرد به کار
رشته‌اي بست و رشته‌اي بگشود
.رشته‌هاي ِ دگر بر آب ببرد

وندر آن جايگه که فندق ِ پير
سايه در سايه بر زمين گسترد
چون بماند آب ِ جوي از رفتار
شاخه‌اي خشک ماند و برگي زرد
.آمدش باد و، با شتاب ببرد

همچنين در گشاد و شمع افروخت
آن نگارين ِ چرب‌دست استاد
گوشمالي به چنگ داد و ، نشست
پس چراغي نهاد بر دم ِ باد
.هرچه ، از ما به يک عتاب ببرد

داستاني نه تازه کرد ، آري
آن ز يغماي ِ ما به ره شادان ؛
رفت و ديگر نه بر قفاش نگاه
وز خرابيّ ِ ماش آبادان
!دلي از ما ، ولي خراب ببرد

Labels:

5 Comments:

Anonymous Anonymous said...

!به هیابانگ شورانگیز حسرت مخور

بخسب

!پرواز کن

!بیارام

...دریا نیز می میرد

12:23 PM  
Blogger HmD said...

>:D<
darya niz mimirad,,,

12:34 AM  
Anonymous Anonymous said...

che chiz nemimirad?

5:15 PM  
Blogger صابر said...

bi sabrane montazere up shodane blogget hastam , in dafe lotfan ye chizi be joz sher bego , sher kheili khobe ama ... :D

11:17 PM  
Blogger sha2b said...

shenidi in ahango rock khoondan, sale 1382 to Underground Music Competetion, groohe DEY, ghashange!

3:23 PM  

Post a Comment

<< Home