Saturday, September 20, 2008

Moved...



I've moved to here... I will continue blogging here, and there as well!

Cheers,
Bahman.

Wednesday, May 02, 2007

Hasta siempre...

مدت هاست که حرفی برای زدن ندارم... حس می کنم نه حرفم بدرد کسی خواهد خورد و نه کسی پیدا می شود که کاری از دستش بر بیاد... وجه اشتراکم با اطرافیان روز به روز کمتر می شود... احساس می کنم نه من به اینجا تعلق دارم و نه ایجا به من... آنچه برای من ارزش بوده و هست هرگز با آدم ها و محیط اطرافم نمی خوانده است... من برای خودم می نوشتم! با این اوصاف ترجیح می دهم که ادامه ندهم و در دنیای خودم باشم... باشد که اگر نفسی باشد لااقل در آنجا که تفکرات و اعتقاداتم شنونده و کاربردی داشته باشد درد دلی کنم... این را نوشتم که دیگر وقتتان را با آمدن به اینجا تلف نکنید... بدرود.

Labels:

Wednesday, January 31, 2007

Merit of life...


به راستي زيستن، آنگونه كه خود دوست مي داريم يا درستش مي پنداريم در عين دشواري، بالاترين خوشبختي در اوضاي كنوني است... همواره شرايط زندگي تحميلگر مي نمايد ولي راستش را بخواهيد همين دم كه در آرامش و صلح فرو مي رود و بر مي آيد غنيمت است، كيفيتش پيشكش... براي آنكه شايستگي زيستن دارد و مي كوشد
- Song -

Labels:

Thursday, December 14, 2006

In his memory...


شامگاهان که رؤيت ِ دريا
،نقش در نقش مي‌نهفت کبود
داستاني نه تازه کرد به کار
رشته‌اي بست و رشته‌اي بگشود
.رشته‌هاي ِ دگر بر آب ببرد

وندر آن جايگه که فندق ِ پير
سايه در سايه بر زمين گسترد
چون بماند آب ِ جوي از رفتار
شاخه‌اي خشک ماند و برگي زرد
.آمدش باد و، با شتاب ببرد

همچنين در گشاد و شمع افروخت
آن نگارين ِ چرب‌دست استاد
گوشمالي به چنگ داد و ، نشست
پس چراغي نهاد بر دم ِ باد
.هرچه ، از ما به يک عتاب ببرد

داستاني نه تازه کرد ، آري
آن ز يغماي ِ ما به ره شادان ؛
رفت و ديگر نه بر قفاش نگاه
وز خرابيّ ِ ماش آبادان
!دلي از ما ، ولي خراب ببرد

Labels:

Monday, December 11, 2006

Motivation...



خوش باش که هر که راز داند
داند که خوشی خوشی کشاند

تلخش چو بنوشی و بخندی
در ذات تو تلخیی نماند

گویی که چگونه‌ام خوشم من
گویم ترشم دلت بماند

گوید که نهان مکن ولیکن
در گوشم گو که کس نداند

در گوش تو حلقه وفا نیست
گوش تو به گوش‌ها رساند

Labels: ,

Friday, November 10, 2006

Indefinite expectation...


همچنان کاندر غبار اندوده ی اندیشه های من ملال انگیز
طرح تصویری در آن هر چیز
...داستانی حاصلش دردی

زان دیر سفر که رفت از من
غمزه زن و عشوه ساز داده
دارم به بهانه های مانوس
...تصویری از او به بر گشاده

مردی در راه میزند نی
و آواش فسرده برمی آید
تنهای دگر منم که چشمم
...طوفان سرشک می گشاید

هنگام که گریه می دهد ساز
...این دود سرشت ابر بر پشت
هنگام که نیل چشم دریا
...از خشم به روی می زند مشت


لیکن چه گریستن، چه طوفان؟
...خاموش شبی است، هر چه تنهاست

*****
و هنوز قصه بر یاد است...
:وین سخن آویزه ی لب
که می افروزد؟ که می سوزد؟"
"چه کسی این قصه را در دل می اندوزد؟

[+]
Download Song:

Labels:

Tuesday, October 10, 2006

Epitaph for a loved one...

Love is my sword, goodness my armor, and humor my shield.
-- Song --

Labels: , ,